آن سوی ابرها

روزهای ابری دلگیر است...

آن سوی ابرها

روزهای ابری دلگیر است...

۱۱ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۷مهر

هر جوری با بقیه رفتار کنی همان طور با تو رفتار می‌کنند!

۲۴مهر
درهای دنیا به روی ایران باز شده است! ما هم‌اکنون در برهه‌ای از تاریخ قرار داریم که شرکت‌های بزرگ جهان، ایران را برای سرمایه‌گذاری انتخاب کرده‌اند. ما کشوری برگزیده و قدرتمند شده‌ایم چرا که شرکت‌های بزرگ جهانی و بین‌المللی به ما روی آورده‌اند! اقتصاد ما در نقطه عطف خود به سر می‌برد. دوران پساتحریم آغاز شده است؛ معجزه پساتحریم...
***
مدتی بعد از توافق وین، مک‌دونالد در سایت خود رسما اعلام کرد که در ایران نمایندگی می‌پذیرد! شرکتی که در ماجرای هجوم تبلیغات و سیل نمادهای غربی به شوروی سابق با نفوذ و ایجاد شعبه در آن، نقش عجیبی در گسست فرهنگی و شکستگی درونی شوروی ایفا کرد.1 شوروی فروپاشید...
***
چند روز قبل، مسئولانِ یکی از شرکت‌های ایرانی در امریکا به سر می‌بردند تا افتخار تاریخی قرارداد با شرکت نوشابه‌فروشی امریکایی «ArKay» را برای خود به ثبت برسانند! طبق این قرارداد بازار مصرف «100میلیون» مصرف‌کننده در ایران و منطقه در اختیار این کمپانی امریکایی قرار می‌گیرد.
ما با توجه به این که نیاز به مک‌دونالد و نوشابه و ... یکی از نیازهای ضروری کشورهای جهان سوم و به خصوص ایرانیان و بلکه از اصول دین آن‌ها شمرده می‌شود در باب ضرورتش سخنی به میان نمی‌آوریم!
این درحالی است که صادرات نوشابه از سال 1990 میلادی از امریکا به ایران ممنوع بوده است و وزیر خارجه امریکا «جان کری» با قراردادی که بین شرکت «نوشیدنی‌های آرکِی» و طرفِ ایرانی منعقد شده است، موافقت کرده است.
«دیوید اینجل» معاون رئیس بخش فروش آرکی می‌گوید: «این قرارداد به نفع همه است. ما نوشابه‌هایمان را به ایران صادر می‌کنیم و این کار مشاغل بیشتری برای کارگران آمریکایی ایجاد می‌کند. این یک وضعیت برد- برد است.»2
در سایت این کمپانی هم نوشته است: «آرکِی، 100% از الکل بَری است! احساس و طعم آن هم دقیقا مشابه نوشابه‌های الکلی است!»3 در همین سایت در جای دیگر نوشته است: «آرکِی بهترین گزینه برای ترک مشروبات الکلی است!»4
واردات این محصولات آن هم از امریکا به ایرانِ اسلامی یک معنا بیش‌تر ندارد! و آن هم این است که برای قبح‌شکنیِ یک حرام ابتدا باید آن را باید در مسیرهای قانونی و قابل توجیه، عادی جلوه بدهید. یعنی آنچه در تلویزیون‌ها می‌دیدید (که البته نمی‌دیدید) الان از نزدیک ببینید و بنوشید!
از طرف دیگر، کیست که نداند ارتباط با امریکا امر لازم و پسندیده‌ای برای ما است؟!
اما نسبت به کسانی که واسطه شده‌اند، خوش‌بینانه‌اش این است که نمی‌دانند دارند چه می‌کنند و نتایج کار خود را نمی‌فهمند، امیدوارم این گونه باشد و به خود آیند و قوی ظاهر شوند؛ البته نوع نگاه دیگری نیز هست که نمی‌دانم چه بگویم و به کدام مرجع اطلاع دهم!

صرفا جهت اطلاع:

دوتا از مشروبات نام‌آشنا: (از راست به چپ)
  • «ویسکی» ولی بدون الکل از محصولات شرکت آرکی
  • «وُتکا»ی بدون الکل با برندِ آرکی
***
پرونده هسته‌ای ایران یک پروژه است.
یک پروژه مشترک با برنامه‌ریزی دقیق و مهندسی‌شده که به طور همه‌جانبه برای بی‌اعتنانمودن و به حاشیه‌راندن اصول و ارزش‌های اصیل انقلاب و خفه‌کردن و خسته‌کردن و کنارزدن جریان مؤمن و انقلابی جمهوری اسلامی به راه افتاده است.
این پروژه سرآغازِ قراردادهای مشترک و حمله شرکت‌ها و مراکز متهاجم اقتصادی و سیاسی و فرهنگی است. دوران پساتوافق دوران رخنه و نفوذ موازی همه‌جانبه اعلام‌نشده‌ی فرسایشی است.
همه فعالیت‌ها با هماهنگی خارجی و عوامل داخلی صورت می‌پذیرد. عاملین داخلی با پوششی از قانون و قیافه حق‌به‌جانب و متکبرانه و حرف‌های به ظاهر انقلابی و درون‌دینی به میدان می‌آیند و دارند کار می‌کنند.
***
پساتحریم یک معجزه است؛ چرا که دشمن را امیدوار ساخته‌است و عوامل داخلیِ زبان‌بازِ مغرضِ بدبختی را - که از هر توهین به مقدسات و بی‌احترامی و لگدکوبی ارزش‌های بنیادین و اصیل انقلاب اسلامی دریغ نمی‌کنند - فعال ساخته است.
پساتحریم یک «خیال خام» است!

--------------------------------------------------------------------
منابع، مطالعه بیش‌تر و پی‌نوشت‌ها:
1- جهان‌نیوز، شنبه، 94/7/4، «ساندویچ مک‌دونالدز با طعم نفوذ!»
2- وطن امروز، چهارشنبه، 94/7/22، «
تحریم نوشابه با دستور جان‌کری برداشته شد؛ نوشابه آرکِی اولین دستاورد برجام!»
3-ArKay is 100% alcohol free. It feels and taste exactly like liquor!
4- ArKay is the best option to get away from liquors!


۲۱مهر
گرفتارم گرفتارم ابالفضل
گره افتاده در کارم ابالفضل
دعایی کن دوباره چند وقتی است
هوای کربلا دارم ابالفضل
۲۰مهر

- تلویزیون یک ساعتی با صدای بلند خوابت را مغشوش می‌کند. گوشی‌ها نیز یکی یکی طبق ساعتی که برایشان تنظیم شده است با صدای زنگ ساعت رومیزی، تلفن و انواع حیوانات از جمله گاو و الاغ نیز به تلویزیون کمک می‌کنند. آخرش یکی سرت داد می‌زند که بیدار شو نمازت قضا شد! هوا بسیار گرم است. با این که اصلا حوصله نداری و همچون یک جسد بیجان روی زمین افتاده‌ای و نمی‌توانی از جایت تکان بخوری، سه فازت می‌پرد و سریع از رخت خواب می‌پری. در همین حال به برنامه‌ای که باید طی کنی فکر می‌کنی. به ماشینی که باید از تعمیرگاه بگیری، پولی که قبلش باید از عابر بانک بگیری، چون آقا سهند در مکانیکی، کارت‌خوان ندارد! این که امروز چگونه خودت را به "فست‌فود" مجتمع تجاری که در آن مشغولی برسانی و این میان به افرادی فکر می‌کنی که دیروز در مغازه دیده‌ای. در میان نماز به خودت نهیب می‌زنی که داری نماز می‌خوانی ولی بیهوده است، از بس چشم‌ها از حرام پر شده که تصاویر خودشان را سریع با هم عوض می‌کنند...

- چشمانت بی‌اختیار باز می‌شوند. تاریکی همه جا را فرا گرفته است. سعی می‌کنی در همان آرامی بدون بیدار شدن دیگران از اتاق خارج شوی و به سمت چشمه بیرون خانه بروی؛ صدای زوزه سگ‌ها از دور به گوش می‌رسد. با قدم‌های کوتاه کوتاه با پتویی که روی دوشت انداخته‌ای به سمت چشمه می‌روی. صدای باد توی گوشت می‌پیچد و به سر و صورتت می‌زند. از کنار خانه‌های کاه‌گلی می‌روی تا باد کم‌تر تو را مورد هجوم قرار دهد. جز صدای باد، صدای خش‌خش دمپایی‌هایت تنها صدای نزدیکی است که صدای جیرجیرک‌ها را از تنهایی بیرون می‌آورد. کم‌کم آب هم با صدای زیبایش به کمک می‌آید. نمی‌دانی چگونه دستت را به آب بزنی. هزارلا لباس پوشیده‌ای ولی کفاف نمی‌دهد، آخر هوا بسیار سرد است. در آسمان نور مهتاب چشمانت را می‌زند. ستاره‌ها همچون ریسمان‌های چراغانی اعیاد در سراسر پهنه آسمان گسترده شده‌اند. به رغم لرزی که به بدنت افتاده در ژرفای اندیشه و تعجب می‌خزی. نمی‌دانی داری چه می‌کنی ولی جذبه‌ای تو را به سوی خودش می‌کشد. مسح پا هم به اتمام می‌رسد. دوست داری ذکر بگویی، دلت را صاف کنی و استغفار بگویی. می‌چسبد و تکرار می‌کنی. روزی پرکار در پیش است. مسئولیت چرای گوسفندان اهالی منطقه به عهده توست. بلکه بزرگ‌تر؛ باید برای کاری بزرگ‌تر آماده شوی. ولی جز شب هیچ چیز تو را برای کارهای بزرگ آماده نمی‌کند!

+ اقم الصلوه لدلوک الشمس الی غسق الیل و قرآن الفجر، إن قرآن الفجر کان مشهودا (78 اسراء)

سنجش و مقایسه، درس پنجم کتاب مهارت‌های نوشتاری، هشتم، ص59

۱۷مهر

پس از دو ساعت صحبت درباره موضوعات مختلف، نگرانی‌ها به اوج خود می‌رسد که چه کار کنیم؟! اصلا جای اعتمادی وجود ندارد. همه راه‌ها هم به خاطر پیشفرض‌ها و شنیده‌ها بسته است. با رد و بدل شدن سخن فضا به سمت خوشبینی پیش می‌رود. خیلی عجیب است. همه چیز از کنترل خارج است. یکی از حاضرین به شدت خودش را می‌خورد. برق هم می‌رود. شاید به خودش می‌گوید وضع از این بدتر هم نمی‌شود.

خدا در دلشان انداخته است که یادشان برود مطالب را کامل منتقل کنند و یا اصلا منتقل نکنند! موضوعات مختلف مطرح می‌شود و تمام می‌شود. فضا عجیب شده است.

در حالیکه گریه‌شان گرفته است: «صلواتی ختم کنید.»

همه با هم صلوات می‌فرستند.

حالا که تمام شده است گویا انگار همه چیز در کنترل بوده و هست!

۱۶مهر

با وجودِ تمام مشغولیت‌های درون و بیرون خانه، تمامِ وجود و ایمانش را در دو لقمه غذایی که می‌پزد، می‌ریزد. این همه سختی را به جانش می‌خرد تا وقتی همسر و دلبندانش از کار و مدرسه می‌آیند خریدار لبخندی هر چند کوتاه بر لبانشان باشد...

***

پررو پررو توی رویشان می‌ایستند و می‌گویند غذایت خوش‌منظر نیست. بی‌مزه است. سفت است. نانش زیاد است. چرا نمک ندارد؟ فلان ایراد را دارد. بهمان مشکل را دارد. پررو پررو...

بی‌ادب نمی‌فهمد وقتی مادرِ خانه یا آشپز یا هر کس دیگری در خانه غذا می‌پزد، حتی اگر به دلت نمی‌نشیند نباید به رویش بیاوری!

در دنیایی که سکه رایج لذت‌پرستی است. نه عجب که فرهنگ شکم، فرهنگ غُر زدن و ایراد گرفتن، فرهنگ تنوع، فرهنگ بیشینه‌سازی لذت‌های خواستنی و عیش و ... مدافع و مروج و توجیه‌گر پیدا کند.

به تعبیر دنیای مدرن، بهترین، کسی است که بهتر بتواند شکم انسان‌های دیگر را پُر کند و خوشی بلع و هضم این پُر کردن را بیشینه کند! باید «دستپخت»تان روی دستِ همه باشد و گر نه شما از انسانیت هیچ بهره نبرده‌اید. چقدر بیچاره‌اید که غذایتان به طبع آشپزان فرانسوی خوش نیامده است! بروید غاز بچرانید! واقعا هم که شما بدبختی بیش نیستید!

۱۵مهر

چقدر خوب می‌گوید. حرف دل را می‌زند.

«کمی که پایدار بود به از بسی که رنجورِ خاطر بود!»

+ سخنرانی سه دقیقه‌ای یک حاج‌آقای سید؛ بین دو نماز

۱۰مهر

سیستم وقتی خراب می‌شود مصیبت‌هاست که آغاز می‌شود.

نصب دوباره سیستم عامل هم دیگر مشکلی حل نمی‌کند، چون سخت‌افزار خراب شده است. باید بفرستی کارخانه. دستگاه باید باز بشود، عیب‌یابی بشود، تعمیر بشود...

- بعضی‌ها برمی‌گردند،

- ولی بعضی سیستم‌ها دیگر درست نمی‌شوند، باید بفرستی برود برای بازیافت.

+ کالا که خراب بشود آخرِ آخرش می‌رود بازیافت، بالاخره فایده‌ای می‌رساند؛ ولی امان از روزی که آدمی خراب بشود...

+ حالا یک بار فکر کن این آدمی، «خودت» باشی...

۰۹مهر
این دومی بود! البته به عبارتی دومی از چهارمی!!!
اگر بخواهم بگویم اتاقی با دیواری پر از تابلوهای خطاطی، با خطی بسیار زیبا، مرتب. و سکوت فراگیری که گه‌گاه با صحبت‌های کوتاه‌کوتاه حاضرین شکسته می‌شد. نگاه‌ها میان زمین و دیوارها و افراد می‌چرخد و در این میان دلی که می‌تپد و خدا خدا می‌کند تا سوتی نشود! «دل که مطمئن نباشد دور از ذهن نیست که این طوری از جا کنده بشود!»
دیروز حرف‌های زیادی زده شد. سوالات زیادی مطرح شد. از یک پیامی از جایی رسید که «مبادا کارت این بشود...»، درست می‌گوید «نباید کارم این بشود...». از خدا خواستم ابتدا و انتهایش را به عافیت یکی کند.
نمی‌دانم چه می‌شود. ابتدا و انتهایش در دستان خداست. امید است هر چه را خیر است رقم بزند.
۰۷مهر
... وَ لَم نَجِد لَهُ عَزماً
عزمی نمی‌یابم!
نمی‌دانم چه‌ام شده!
+ دستی بگیر...
۰۵مهر
سنگی که تو می‌زنی یعنی من با این‌ها سر سازگاری ندارم. هم‌زیستی مسالمت‌آمیز ندارم. اعتماد که ندارم، هیچ، آمده‌ام سنگسارشان کنم. خوش‌بین هم نیستم، بنابراین هر سال این کار را می‌کنم. برای مذاکره نیامده‌ام، پس درنگ نمی‌کنم. پشیمان هم نمی‌شوم، بلکه دستور داده شده‌ام. تنها هم نیامده‌ام، بلکه از همه جهان به این جا آمده‌ایم...
حتی اگر هوا خیلی گرم باشد. حتی اگر آفتاب تیز باشد و بدن را بسوزاند. حتی اگر نفس کم بیاید. حتی اگر شاهزادگان با ماشین‌های شاسی‌بلند بیایند تا سنگ‌پرانی کنند. حتی اگر راه‌ها را ببندند و درهای اضطراری را هم باز نکنند. حتی اگر از روی بدن‌های بی‌جان ما با چکمه عبور کنند و حتی اگر از تشنگی جان بدهیم و اشهدمان را به همان حال بگوییم...
ذی‌الحجه 1436
+ بفدای لب عطشانت...