آن سوی ابرها

روزهای ابری دلگیر است...

آن سوی ابرها

روزهای ابری دلگیر است...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مصیبت عظمی» ثبت شده است

۲۴آذر

افرادی که کافی است به ایشان بگویی این مسأله است، بلند بشوند و بروند و تا آن را به نهایت نرسانند از جای نمی‌نشینند. افرادی که پیگیر هستند و دلشان به حال خودشان می‌سوزد.

نمی‌دانم این چه دردی است در یک سری از بچه‌های مذهبی، اولا کاری را قبول نمی‌کنند، وقتی می‌گویی شانه است که از زیرمسئولیت‌ها خالی می‌شود. ثانیا اگر قبول کنند، صرفا قبول می‌کنند. سال آینده هم بیایی هنوز دارند قبول می‌کنند یا دارند فکر می‌کنند. پای میدان عمل که می‌رسد کسی را پیدا نمی‌کنی در میدان. همه خزیده‌اند در گوشه و کنار. راحت قول می‌دهند و راحت زیر قول خودشان می‌زنند. منتقد بالذات و عامل به آن اگر آفتاب از مغرب برآید! کاری می‌گویی که دو متر باید بلند شود و آن را انجام بدهد و برگردد بنشیند، تازه بهانه می‌گیرند.

نسل امروز نسلی است که پر است از توانایی‌ها و ظرفیت ولی نمی‌داند کجا باید آن را استفاده کند. اصلا نمی‌داند دارد چه کار می‌کند. ترکیبی از گیج بودن و باور نداشتن خود. به دنبال اصلاح خود نیست. اصلا اصلاح تعریف نشده است، همینی که هستیم. اگر اصل را فراموش نکند، می‌تواند بزرگ‌ترین حادثه‌ها را بیافریند. اگر بفهمد برای چه دارد حرکت می‌کند، دلیلی ندارد که برجای بنشیند. کم فکر می‌کند. روزمرگی پدرش را در آورده است، ابزارها و فیلم‌ها و حاشیه‌ها او را در حاشیه‌های اندیشه نگاه داشته است.

بدترین نسخه‌ای که می‌توان پیچید این است که برایش از چیزهایی که مسأله‌اش نیست حرف بزنی، او را با چیزهایی که بدردش نمی‌خورد آشنا کنی و او را در حاشیه‌های حقیقت وارد کنی. او را طوری بزرگ کنی که حرف بزند ولی اهل عمل نباشد، کار بلد نباشد. خودش را کامل بداند. کارش را درست بداند. عقایدش را درست ببیند. روزهایش را بگذراند ولی نداند برای چه چیزی باید قیام کند.

۱۰مهر

سیستم وقتی خراب می‌شود مصیبت‌هاست که آغاز می‌شود.

نصب دوباره سیستم عامل هم دیگر مشکلی حل نمی‌کند، چون سخت‌افزار خراب شده است. باید بفرستی کارخانه. دستگاه باید باز بشود، عیب‌یابی بشود، تعمیر بشود...

- بعضی‌ها برمی‌گردند،

- ولی بعضی سیستم‌ها دیگر درست نمی‌شوند، باید بفرستی برود برای بازیافت.

+ کالا که خراب بشود آخرِ آخرش می‌رود بازیافت، بالاخره فایده‌ای می‌رساند؛ ولی امان از روزی که آدمی خراب بشود...

+ حالا یک بار فکر کن این آدمی، «خودت» باشی...