۰۹مهر
این دومی بود! البته به عبارتی دومی از چهارمی!!!
اگر بخواهم بگویم اتاقی با دیواری پر از تابلوهای خطاطی، با خطی بسیار زیبا، مرتب. و سکوت فراگیری که گهگاه با صحبتهای کوتاهکوتاه حاضرین شکسته میشد. نگاهها میان زمین و دیوارها و افراد میچرخد و در این میان دلی که میتپد و خدا خدا میکند تا سوتی نشود! «دل که مطمئن نباشد دور از ذهن نیست که این طوری از جا کنده بشود!»
دیروز حرفهای زیادی زده شد. سوالات زیادی مطرح شد. از یک پیامی از جایی رسید که «مبادا کارت این بشود...»، درست میگوید «نباید کارم این بشود...». از خدا خواستم ابتدا و انتهایش را به عافیت یکی کند.
نمیدانم چه میشود. ابتدا و انتهایش در دستان خداست. امید است هر چه را خیر است رقم بزند.
اگر بخواهم بگویم اتاقی با دیواری پر از تابلوهای خطاطی، با خطی بسیار زیبا، مرتب. و سکوت فراگیری که گهگاه با صحبتهای کوتاهکوتاه حاضرین شکسته میشد. نگاهها میان زمین و دیوارها و افراد میچرخد و در این میان دلی که میتپد و خدا خدا میکند تا سوتی نشود! «دل که مطمئن نباشد دور از ذهن نیست که این طوری از جا کنده بشود!»
دیروز حرفهای زیادی زده شد. سوالات زیادی مطرح شد. از یک پیامی از جایی رسید که «مبادا کارت این بشود...»، درست میگوید «نباید کارم این بشود...». از خدا خواستم ابتدا و انتهایش را به عافیت یکی کند.
نمیدانم چه میشود. ابتدا و انتهایش در دستان خداست. امید است هر چه را خیر است رقم بزند.
۹۴/۰۷/۰۹