آن سوی ابرها

روزهای ابری دلگیر است...

آن سوی ابرها

روزهای ابری دلگیر است...

۱۰ مطلب با موضوع «عاشقانه» ثبت شده است

۱۶خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

والعصر

ان الانسان لفی خسر

الا الذین

۱. آمنوا

۲. و عملوا الصالحات

۳. و تواصوا بالحق

۴ و تواصوا باصبر

 

مانورهای سخت برای آمادگی‌های سخت هستند.

جبهه‌ی مومن در قالب جدیدی در حال فعالیت هستند.

اما چیزی که حرف اول را می‌زند ایمان و انجام عمل مطابق با آن ایمان از جنس اصلاحی و توصیه‌ی به یکدیگر است بر مبنای حق و توصیه به ادامه‌دادن و صبر.

یک کار جمعی می‌طلبد. هر چقدر فرد بودیم الان باید برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) جمع شویم.


آیا می‌توان در انقلاب اسلامی کاری کرد؟

حتی اگر نمی‌توانیم کاری کنیم؟ نمی‌توانیم آرزو کنیم؟ نمی‌توانیم دعا کنیم؟ نمی‌توانیم دلمان بخواهد؟

خدای قادر متعال که می‌بیند؛ نمی‌تواند راه را باز کند و ما را در مجاهدت مجاهدین شریک کند و ما را ثابت قدم کند؟

نمی‌توانیم بخواهیم که قلوب ما را برای خودشان نزدیک‌تر و یک‌دل کنند؟

 

از قدرت خدا چیزی را خارج نمی‌دانیم.

۲۶فروردين

مدتی است که منتظَِر هستم!

تو ولی 1176 سال!

۲۸دی
قول دادم.
قول داد.

عمل کردم.
زد زیرش. تهمت هم زد. تهدید هم کرد تازه!

چه تصادفی در یک سالگی برجام.
۲۲فروردين

- بعضی‌ها همه‌اش در گذشته‌اند و در خاطرات خوش گذشته‌شان زندگی‌می‌کنند.

- بعضی‌ها همه‌اش در آینده‌اند و در آمال و آرزوهای بلند و دور و دراز خود زندگی می‌کنند.

- بعضی‌ها هم اشدّ معنای حیوان را به منصه ظهور رسانده‌اند و «در لحظه زندگی می‌کنند!» بدبختی اینجاست که افتخار هم می‌کنند.

شیطان برای هر زمانی برنامه‌ای دارد، طوری کار می‌کند که از هر سو گمراهی و تباهی انسان را احاطه کند. از میان سه طیف بالا آن گروهی که مشخص است و این قدر بدیهی است که نیازی برای سخن گفتن دربرابرش نمی‌بینم معنای سوم است.

ولی مشکلی که دامن‌گیر همه این‌هاست، نوعی نزدیک‌بینی است. نزدیک‌بینی‌ای که باعث غفلت است. چشم از فاصله‌ای فراتر را نمی‌بیند. چشمی که در زمان محصور شده است بیش از آن را نمی‌فهمد و بی‌عقلی می‌پندارد! چشمی که ورای مکان چیزی برایش قابل تصور نیست. چشم جزئی‌نگر و منفعت‌طلب که در ظاهر درافتاده است و در آن غوطه می‌خورد. چشمی که به عمق اعتنایی نمی‌کند، باور نمی‌کند. چیز ندیدنی را باور نمی‌کند. با ظواهر زندگی انس دارد. همه معانی در بازه‌ای از زمان یا بازه‌ای از مکان، آن هم نه در همه لایه‌های وجود، که در سطحی‌ترین و قشری‌ترین لایه آن زیست به‌سرمی‌برد.

۲۶بهمن

خدایا صد هزار مرتبه شکرت به خاطر چیزهایی که دادی.

چهارصد هزار مرتبه شکرت به خاطر چیزهایی که ندادی.

شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر ...

۲۹دی

قدم به قدم با تو نیامدم. جای پای تو را هم گم کرده‌ام.

بلکه خودم را گم کرده‌ام.

بیا و مرا ببر.

+ رحمت کند کسی را که پشت سرت می‌آمد ولی دست آخر فقط یک جای پا می‌ماند.

۱۵دی
این قدر که کرم هست، هیچ دیگر نیست!
مشهد، قم، جمکران، حرم امام... فقط حرم عبدالعظیم و شاه‌چراغ نرفتیم!
۱۱دی

دلتنگی‌ام را فقط یکی می‌دانست... وسط کلاس، تلفن زنگ می‌زند. گفتم احتمالا برنامه‌ای است و لازم است بروم حاضر شوم. قطع کردم و پیامکی گفتم کلاس هستم، بگو...

گفت: «سلام، آخر هفته می‌خوام برم مشهد. فعلا تنها هستم. میای؟»

در حیرت ماندم!

+ گرچه بی‌وفاییم ولی به آقایی‌تان واقفیم آقا امام هشتم (ع)...

۲۱آبان

زمان صاحب دارد. همه چیز را می‌بیند. ریز و درشت را.

۰۱آبان

دنیاپرستان اگر در کاری آنی متوجه شوند که این کار ذره‌ای به حیثیت و یا دوست داشتنی‌هایشان آسیبی وارد می‌کند، پا پس می‌کشند. ترس از تهی‌دست‌شدن و یا خدشه‌دارشدن منافع و حیثیت، خشم و دلهره را در دل دلبستگانِ خاک بر می‌انگیزد.

حال چطور می‌شود که آتش دشمن را می‌بینی. ولی باز از ترس این که برادرانت بعد از تو دلشان سست شود، اول برادرانت را می‌فرستی. بعد خدا را شکر می‌کنی. باز هم کم نمی‌آوری. خودت داوطلب می‌شوی؟!

لشگر برپاست چون هنوز پرچم‌دار سرپاست؛ اما برادر چه بگوید که آتش بی‌آبی در جان غنچه‌ها افتاده است؟

حتی اگر بتوانی تمام لشگر دشمن را با خاک یکسان کنی، نمی‌کنی چون رهبر از تو چیز دیگری را خواسته است.

مشک تشنه را برمی‌دارد. تا کنار آب کسی جرئت نمی‌کند سقا را چپ نگاه کند. صولت حیدری زنده شده‌است. تیر نگاه ساقی به تن هر بی‌وفایی رعشه انداخته است. مشک را سیراب می‌کند. آب را روی آب می‌ریزد، با این که تشنه است، نمی‌نوشد.

سقا، ساقی ادب است. واسطه فیض از ملأ اعلی و ما لب‌تشنگانِ ادب، ما بی‌ادبان. تا جرعه‌ای از آداب الهی را به کام ما بنوشاند.

برای بازگشت، راه نخلستان از تیرها در امان‌تر است. لذا از آن سو باز می‌گردد. اما هر درختی یک بدبختی را پناه داده که معلوم نیست کدام دست ساقی را طمع کرده‌اند.

- «ای نفس از کفار ترس به دلت راه مده.»

این برای وقتی است که ساقی دستانش را فدای رهبر خود کرده است. یکی با عمودی آهنین از راه می‌رسد...

دلتنگان خاک را هرگز راهی به این مکان نیست. آن‌هایی که که دلشان به زندگی دنیا خوش است، این وقایع در دل‌هایشان رعب و وحشتی غیرقابل توصیف جای می‌گذارد. غافلان سرگردان وادی عشق و کوران این سرزمین، هر چه را که به اصنام وابستگی‌هایشان بی‌احترامی کند چون عذابی خوارکننده می‌بینند و چون موش‌های کور در لانه‌هایشان گم می‌شوند.

منکران لقاء و دیدار را جز آتش و عذابی دردناک در انتظارشان نیست.

صدای «یا اخا، ادرک اخاک» می‌آید و گریه‌ی برادر و کمری که شکسته است و چاره‌ای که اندک گشته است.