آن سوی ابرها

روزهای ابری دلگیر است...

آن سوی ابرها

روزهای ابری دلگیر است...

۲۲ مطلب با موضوع «روزگار» ثبت شده است

۱۴خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

شاید نوشتن امری سخت باشد ولی باید از روزگار نوشت. برای ماندن وجه رب، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و یاران ایشان در تاریخ باید کوشید. یعنی مومنین ایران و جهان...

 

با دعای احباب؛

در نوشتارها رضایت حق را وجهه‌ی همت می‌نهیم که شیر خالصش شیرین‌تر و آب خالصش گواراتر است ان شاء الله.

که حافظ یادها خداست.

۲۶فروردين

مدتی است که منتظَِر هستم!

تو ولی 1176 سال!

۲۹دی

انّما یرید الشیطان:

  1. ان یوقع بینکم العداوة و البغضاء ...
  2. و یصدکم عن ذکر الله
  3. و عن الصلوة

فهل انتم منتهون؟!

۲۸دی
قول دادم.
قول داد.

عمل کردم.
زد زیرش. تهمت هم زد. تهدید هم کرد تازه!

چه تصادفی در یک سالگی برجام.
۰۵مرداد
در این هشت سال با خوانش خاصی از اسلام آشنا شدم! اسلامی که صفر تا صدش فقط حرف است.
کلام اسلامی‌اش فقط حرف است.
فلسفه‌اش هم فقط حرف است.
حدیث‌اش هم فقط حرف است.
تربیتش هم فقط حرف است.
تا وقتی که فقط حرف است، مبارزه نیست. چرا که ملاک مبارزه زیاده‌گویی است. که هنر نبوده و نیست.
مبارزه را در فرهنگ لغت بعضی از مبلغان اسلام ننوشته‌اند و تعریف نکرده‌اند هر چند لغت مبارزه را هم هر روز بشنوی اما طوری می‌شنوی که در مجموع به هیچ احد الناسی هیچ آسیبی نمی‌رسد. آخر این چه مبارزه‌ای است؟!
مبارزه‌ای که دوست و دشمن را برعکس و نادرست می‌شناسد. مبارزه‌ای که جهت فلشش به سمت مؤمنین است تا ... .
***
توی برنامه‌ام بود که توی این روزها بروم و بنشینم و با طرف صحبت کنم که آقا اسلام شما همه‌اش حرف است. فلانی را یادت هست؟! آموزه‌های شما طرف را به «عرفان»ی کشانده است که پای درس ضدانقلاب هم می‌نشیند. آموزه‌های شما مریدان «شترهای شیرده»1 به اهالی فتنه تربیت کرده است! تربیت‌شدگان شما شاگردان «شترهای سواری‌ده»2 به آتش‌افروزان انقلاب هستند! آموزه‌های شما آدم بی‌تفاوت به انقلاب تربیت کرده است! حرف‌های شما آدم بی‌بخار و سیب‌زمینی دارد تولید می‌کند! این نمونه‌ها را بالعیان در برادران کوچک‌ترم دارم می‌بینم!
***
ولی چه بگویم که در این کار جز پشیمانی ننهفته است!

1 و 2- اشاره به حکمتی از نهج البلاغه

۰۲ارديبهشت

بسم الله الرحمن الرحیم

بی‌شک مجموعه در ردیف افتخاراتِ (!) خود حضور قاری سطح یک ایران و جهان را ثبت خواهد کرد و از آن کمال بهره را خواهد برد. همان‌طور که در استفاده از این فرصت از هیچ زحمت و تکاپویی دریغ نکرده و نخواهد کرد. تاکید مکرر و ویژه روی پذیراییِ اختصاصی در اتاق‌های بسته و عکس گرفتن از صدر تا ذیل مجموعه، از وزیر و وکیل، آن هم در طبقات مختلف ساختمان بسیار برایم جالب است! همچنین پیش‌دستی و درخواست و اجازه‌گرفتن یکی از معلمین نام‌آشنای مدرسه برای رفتن به عنوان آژانس و چهره قرآنی مجموعه (!) به بهانه آوردن این قاری محبوب به این ساختمان از طنزها و لطیفه‌های این روزهاست! همان‌طور که عکس دسته جمعی دانش‌آموزان نیز بلااستفاده نخواهد ماند!

اختتامیه این مسابقات نیز گرفته شد؛ باز هم به نام شهید و هم‌چنان به کامِ کسانی که این اتفاقات، آلبوم خاطراتشان را کامل می‌کند! دلم برای شهید «مصطفی اسماعیل» می‌سوزد! درحالی که فریاد نامِ او درمیان اغیار بلند است، یک خط از وصیت‌نامه روشن‌گر و استدلالی و مستحکم اوست که برنمی‌تابند!

این روزها شهدا نیز غریب و مهجور گشته‌اند.

و قالَ الرسولُ یا ربِّ انَّ قومی اتَّخَذوا هَذا القرآنَ مهجوراً1.

----------------------------------------------------------------

1. سوره فرقان آیه 30.

۲۲فروردين

- بعضی‌ها همه‌اش در گذشته‌اند و در خاطرات خوش گذشته‌شان زندگی‌می‌کنند.

- بعضی‌ها همه‌اش در آینده‌اند و در آمال و آرزوهای بلند و دور و دراز خود زندگی می‌کنند.

- بعضی‌ها هم اشدّ معنای حیوان را به منصه ظهور رسانده‌اند و «در لحظه زندگی می‌کنند!» بدبختی اینجاست که افتخار هم می‌کنند.

شیطان برای هر زمانی برنامه‌ای دارد، طوری کار می‌کند که از هر سو گمراهی و تباهی انسان را احاطه کند. از میان سه طیف بالا آن گروهی که مشخص است و این قدر بدیهی است که نیازی برای سخن گفتن دربرابرش نمی‌بینم معنای سوم است.

ولی مشکلی که دامن‌گیر همه این‌هاست، نوعی نزدیک‌بینی است. نزدیک‌بینی‌ای که باعث غفلت است. چشم از فاصله‌ای فراتر را نمی‌بیند. چشمی که در زمان محصور شده است بیش از آن را نمی‌فهمد و بی‌عقلی می‌پندارد! چشمی که ورای مکان چیزی برایش قابل تصور نیست. چشم جزئی‌نگر و منفعت‌طلب که در ظاهر درافتاده است و در آن غوطه می‌خورد. چشمی که به عمق اعتنایی نمی‌کند، باور نمی‌کند. چیز ندیدنی را باور نمی‌کند. با ظواهر زندگی انس دارد. همه معانی در بازه‌ای از زمان یا بازه‌ای از مکان، آن هم نه در همه لایه‌های وجود، که در سطحی‌ترین و قشری‌ترین لایه آن زیست به‌سرمی‌برد.

۱۴فروردين

عجیب است همان کسانی که به رادیو و تلویزیون ایران اسلامی با دیده انتقاد و تردید و تمسخر می‌نگرند و به رعایت اصول منطقی در پذیرفتن اخبار و ادعاها اصرار می‌کنند، راحت‌تر از آنچه فکرش را بکنی، تخیلات و تحریفات و شبهات یک رسانه‌ی امریکایی را به جان و دل گوش می‌دهند و می‌پذیرند!

۲۱اسفند

وقتی ندانی اعتراضت را «چطور» و «کجا» و «به چه کسی» اظهار کنی، چاره‌ای نداری جز این که قانع شوی و هیچ حرف دیگری برای زدن نداشته باشی!

هر چند بیش‌ترِ حرفت درست و صحیح باشد!

۰۷اسفند

کمرم درد گرفته بود؛ از بس میزش کوتاه بود؛ لحظه‌ای تعلل کردم، شاید اندکی می‌خواستم نفسی بگیرم. خانم مسنی مانتویی جلو آمد. گفت: «خودکار را نیازی ندارید؟» همه چیز را گذاشتم روی میز، گفتم: «بفرمایید، خدمت شما.»

غلغله بود. در مساحتی شاید به اندازه 20 متر مربع، بیش از 50 نفر ایستاده و نشسته بودند! جای سوزن انداختن نبود. خودکار را دادم. خیلی دوست داشتم بدانم چه می‌خواهد بنویسد؟!

تعارف نکرد، سوال هم نکرد. برگه‌هایش را گذاشت کنار برگه‌های من از لیست آبی چند تا را نوشت. رفت سراغ لیست خردلی؛ گفت کسی را می‌شناسید؟! من هم برگه 16تایی را دادم به او.

فقط 3تا نوشت! فقط همان سه تا که گفته بودند به آن‌ها توجهی نکنید و نباید بیایند. از آنی شروع کرد که هنوز هم باورم نمی‌شود. گفتم بقیه‌ای هم هست. گفت: «نه لازم نیست، همین کافیه.»

هنوز هم باورم نمی‌شود.

۰۵اسفند

در هر اتاق این ساختمان چند طبقه، قدم بزنی یک جدول بسیار بزرگ چند رنگ می‌بینی که بیانگر اراده جدی و عمومی مجموعه است. تمام این جدول پرطمطراق را زیر و رو کردم اما یک لفظ «شهید» ندیدم!

تعجب نمی‌کنم!

از هر جهان‌بینی چیزهای به خصوصی بیرون می‌آید.

خدا را شکر قیامت به «حرف‌زدن» نیست. و گرنه همه بهشت می‌رفتند!


دارم فکر می‌کنم «حنانی» اگر روزی فقط این حرف‌ها به گوشش می‌خورد چه کار می‌کرد!

+ کاش «گوش رازدار» و «زبان سرنگه‌دار»ی می‌یافتم!
۲۳بهمن

«دلم می‌خواهد جایی که می‌خواهم عملیات کنم...»

اگر ذره‌ای از میدان جنگ و زمین مبارزه آگاهی داشت، این حرف را نمی‌زد. این برای چند روز پیش بود.

از آن روزی که شناختمش با یک لحن طلبکارانه‌ای می‌آمد و سخن می‌گفت. آن زمان اگر فضا را می‌شناخت آن حرف‌ها را نمی‌زد ولی باری نشد بیاید و باری نشد که با ناراحتی و طلبکارانه بلند نشود و نرود!

هر روز اعتراض و هر روز اظهار ناراحتی. گفتم امروز نه، بالاخره متوجه خواهد شد. دلم روشن بود. بالاخره جایی را در این [...] پیدا کرده تا بیاید و خودش را خالی کند و اظهار سربلندی کند و برود، بگذار بیاید و برود. لابد آن کاری را که باید بفهمد را فهمیده و بنایش بر این است بر طبق آن عمل کند! اما افسوس؛ نکرد که نکرد!

پریروز هم آمد. متوجه نشده هنوز! اشکالی ندارد.

دلم روشن است.

+

۲۲بهمن

لعنت خدا بر کسانی که «مرگ بر آمریکا» را از دهان مردم می‌اندازند.

۱۴بهمن

رهبر انقلاب اسلامی حضور حدود دوسوم کشورهای جهان را در نشست تهران و ایجاد زمینه برای اعلام مواضعی که در اجلاس‌های بین‌المللی دیگر بیان نمی‌شوند، از دیگر نقاط برجسته‌ی اجلاس سران عدم تعهد دانستند و افزودند: مواضعی که از زبان برخی رؤسای کشورها و هیأت‌های حاضر در نشست تهران به‌ویژه انتقاد از ساختار سازمان ملل و شورای امنیت و دیکتاتوری بین‌المللی حاکم بر جهان بیان شد، در اجلاس‌های بین‌المللی مشابه آن سابقه ندارد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای یکی دیگر از نتایج برگزاری اجلاس سران عدم تعهد در تهران را خنثی شدن تبلیغات و هیاهو در مورد تحریم‌ها دانستند و افزودند: رؤسای کشورها و هیأت‌های شرکت‌کننده در اجلاس سران عدم تعهد، از نزدیک جریان عادی زندگی و نشاط مردم را در پایتخت و شهرهای دیگر دیدند و در حاشیه‌ی اجلاس نیز با مسئولان کشور در خصوص قراردادهای مختلف رایزنی کردند.

... ایشان تأکید کردند: در مسائل مختلف، از جمله مسائل داخلی باید مراقب بود تا مغالطه‌ها ما را به اشتباه در تحلیل گرفتار نکند.

1391/6/16 +

عبرت:

+ ابزار اول آن‌ها «سیاه‌نمایی» و «سیاه‌نشان‌دادن وضعیت داخلی» و «انکار همه خدمات دو دوره قبلی» بود. شعار اقتصاد را طوری مطرح کردند که انگار آن‌ها با همین شعار از شکم مادرشان متولد شده‌اند. فاز یک را خوب طی کردند.
+ گفتند ما اعتقاد داریم، به جای این که چرخ سانتریفیوژها بچرخد، باید چرخ اقتصاد بچرخد. دوگانه‌سازی کردند. همه مشکلات اقتصادی را روی سر هسته‌ای ایران خراب کردند. به تحریم‌ها گره‌زدند. بهانه‌جویی کردند. گفتند و کارخودشان را کردند.
+ همزمان «تعامل با امریکا» را علم کردند. ملت را به خاطر ایستادگی و مبارزه دائمی با امریکا تحقیر کردند. طوری وانمود کردند که همه مخالف تعامل هستند و هیچ کس نمی‌فهمد. هر روز می‌گفتند جامعه‌جهانی - منظورشان هم معلوم بود - اما نگفتند کمتر از یک سال قبل، حدود 150 کشور عضو جنبش عدم‌تعهد آمدند در تهران و در اجلاس شرکت کردند.

تمام تلاش خود را جمع کردند تا عده‌ای را به این باور برسانند که تحریم‌ها کمر ملت را خم کرده‌است.

۱۷دی

بار اولش نبود. این کار را با یکی دیگر انجام داده بود، به ترفندش آشنا بودم ولی نمی‌دانستم با توجه به موقعیت او باید چه کارش کنم.

هر کاری می‌کردم عرصه تنگ‌تر می‌شد. هر بهانه‌ای را به طریقی رد می‌کرد. حتی گفتم این کار روی زمین است، هنوز 4 صفحه‌اش انجام نشده و شروع کردم به آمار ردیف کردن، گفت اشکالی ندارد، پس تعطیلش کن بگذار برای آن ور سال. دیگر پای امتحانات را پیش کشیدم، گفت زمانی از تو نمی‌برد، فقط است تا 20 روز دیگر باید فلان کار و فلان کار را انجام بدهی، زیاد نگران نباش. گفتم اگر همینی هست که شما می‌گویی خودت انجام بده. گفت درگیر فلان کار هستم و کارها زیاد است. گفتم زمانی نمی‌برد، پس انجام بدهید. برگشت گفت اگر وقتی نمی‌برد خودت انجام بده! اعصابم خرد شده بود، حرف خودش را دوباره داشت تکرار می‌کرد. یک لحظه ساکت شدم.

- چرا دعوا می‌کنید. قبول کن دیگر!

سکوت کردم و سری تکان دادم.

آن بار هم دوست ما هم مستأصل شده بود. دو کلام شنید که برنامه این است. کف کرده بود. گفت اصلا فکرش را نمی‌کردم که اهل این کارها باشد و بخواهد چنین کاری بکند. حالا هم دارد همان کار را می‌کند.
ولی هم‌چنان باز و بستِ گره در دست کریم است!