آن سوی ابرها

روزهای ابری دلگیر است...

آن سوی ابرها

روزهای ابری دلگیر است...

۳۹ مطلب با موضوع «بداهه» ثبت شده است

۱۷دی

بار اولش نبود. این کار را با یکی دیگر انجام داده بود، به ترفندش آشنا بودم ولی نمی‌دانستم با توجه به موقعیت او باید چه کارش کنم.

هر کاری می‌کردم عرصه تنگ‌تر می‌شد. هر بهانه‌ای را به طریقی رد می‌کرد. حتی گفتم این کار روی زمین است، هنوز 4 صفحه‌اش انجام نشده و شروع کردم به آمار ردیف کردن، گفت اشکالی ندارد، پس تعطیلش کن بگذار برای آن ور سال. دیگر پای امتحانات را پیش کشیدم، گفت زمانی از تو نمی‌برد، فقط است تا 20 روز دیگر باید فلان کار و فلان کار را انجام بدهی، زیاد نگران نباش. گفتم اگر همینی هست که شما می‌گویی خودت انجام بده. گفت درگیر فلان کار هستم و کارها زیاد است. گفتم زمانی نمی‌برد، پس انجام بدهید. برگشت گفت اگر وقتی نمی‌برد خودت انجام بده! اعصابم خرد شده بود، حرف خودش را دوباره داشت تکرار می‌کرد. یک لحظه ساکت شدم.

- چرا دعوا می‌کنید. قبول کن دیگر!

سکوت کردم و سری تکان دادم.

آن بار هم دوست ما هم مستأصل شده بود. دو کلام شنید که برنامه این است. کف کرده بود. گفت اصلا فکرش را نمی‌کردم که اهل این کارها باشد و بخواهد چنین کاری بکند. حالا هم دارد همان کار را می‌کند.
ولی هم‌چنان باز و بستِ گره در دست کریم است!
۱۵دی
این قدر که کرم هست، هیچ دیگر نیست!
مشهد، قم، جمکران، حرم امام... فقط حرم عبدالعظیم و شاه‌چراغ نرفتیم!
۱۱دی

ترم تمام شده. فرضت‌های آخر است.

موعدها پشت سر هم می‌رسند. مهلت تحویلِ فلان چیز تا سه‌نشبه، آن یکی تا چهارشنبه و دیگری...

حال کسی را دارم که یک هفته بیش‌تر از عمرش نمانده و دارد برای انجام همه کارهای باقیمانده [..]دو می‌زند!

۱۱دی

آن چیزی که تعیین‌کننده است، تعداد نیست!

این را مطمئن باش.

۰۵دی

یک امتحان 6 سواله که 3 تایش را به زور نوشتم، وضع بقیه هم مساعد نبود.

این قدر وضعیت خراب بود که استاد گفت یک سری سوال می‌دهم. اگر نمره‌تان بهتر شد همان را وارد می‌کنم. حالا 14 تا سوال داده است، به مراتب سخت‌تر و غیر قابل حل‌تر! الان مجموعا 6، 7 ساعت - شاید بیش‌تر - وقت گذاشته‌ام اما یکی دو سوال بیشتر حل نشده است. آن هم نصفه و نیمه!

نمی‌دانم اگر قرار بود حل نشود برای چه سوال داده است!

خدا ما را از سخت‌گیران قرار ندهد.

۰۵دی

درحالی که شیرازه‌ام در رفته است می‌روم به دیدار سید. این چند وقت حالش خیلی خراب بود. شکر خدا جدیدا بهتر شده. از همه جا خبر و نکته‌ای می‌گویم تا شاید کمی سخن بگوید. درحالی که مثل همیشه در میان ایرادات و خطاهای من یک سری اصلاحیه‌ها و نکات و شاهد مثال‌هایی می‌آورد. گرچه اکثرش را می‌دانم، فقط لازم است یکی همان‌ها را دوباره برایم بگوید. کار را حواله می‌دهد به امام رضا علیه السلام.

بودن با سید به انسان آرامش خاصی می‌بخشد. حرف‌هایم تمام می‌شود. اکنون فقط اوست از همه جا خبر و نکته‌ای می‌گوید.

۲۴آذر

بعد از یک امتحان دو ساعته که سه، چهار روزی درگیرش شده بودم، بین هزارتا فکر و وسط یک سری پیامک پیگیری کارها... حدود یک ساعت و نیم قبل از شروع کلاس:

    11:48: سؤال: نسبیت بازم میان‌ترم داره؟

    12:24: امروزه!

    12:24: عالیست!

۱۵آذر

این مسیر هم با فکر و باور و ایمان رفتنی است؛ هم با محبت و علاقه و عشق پیمودنی است.

دلی که تو بربایی دیگر از مدارت برون نخواهد شد. این میدان میدانی است که فیزیک کلاسیک و مدرن از درک روابط آن عاجز است. انتظاری هم از آن نمی‌رود و نداریم. بلکه همه چیز را برای راه تو می‌آموزیم و به کار می‌گیریم.

هر چه شیشه خرد است از جنس بد است. شما هم که بد و خوب را با هم می‌خرید. یعنی در کلاس شما بدها هم ستاره می‌گیرند، رو سیاه‌ها! اگر اهل اصرار نباشد، به خطابودن کارش سرفکنده باشد، سربلندش می‌کنید. نمره ممتاز می‌دهید! این کرم شماست.

دل ما به کرم صاحب کرم گرم است.

+ 4 روز پس از اربعین، صفر 1437

۰۱آذر

اره

کاتر

کارد

چاقو

خنجر

دشنه

شمشیر

سنان

نیزه

اره

.

.

.


زبان

۲۸آبان

هر لیوانی به اندازه ظرفیتی که دارد باید جواب بدهد.

از لیوان انتظار خودش را دارند، از پارچ هم انتظار مخصوص به خودش، قاشق هم کارکرد خودش را دارد.

+ دمی بیا و برعکس ببین؛ چه اوضاعی خواهد شد!

+ اصلا این سوال که چرا من مثل فلانی نیستم، از بیخ غلط است!

۲۶آبان

کسی که به تصویرسازی‌های دستگاه‌های ضدانقلابی اعتماد می‌کند، ابایی ندارد از این که چرخی از چرخ‌های آن نیز بشود.

و کسی که لحظه‌ای به چرخیدن چرخ یک دستگاه ضدانقلابی رضایت می‌دهد، سهام‌دار این شرکت مشرف بر آتش است.

و کسی که سهامی در شرکتی داشته باشد در آن شریک است.

+ خدایا ما را حفظ کن!

۲۵آبان

آماده کردم که در جوابش بگویم! اما خدا را شکر نگفتم، گویا خودم بیش‌تر دچارم!

خدایا ما را از کسانی قرار مده که به غیر عمل تکیه می‌کنند. به ابزارهای دور و برشان، به جاه و مقامشان، به فرصت‌ها و رابطه‌هایشان، به قدرت اجتماعیشان، به توانایی‌هایشان بلکه به خودشان...

فرمود: «اللهم اجعلنا ممن نوی فعمل و لاتجعلنا ممن شقی فکسل و لا ممن هو علی غیر عمل یتکل...»

+ تکیه ما را به خودت قرار بده.

۲۱آبان

زمان صاحب دارد. همه چیز را می‌بیند. ریز و درشت را.

۱۷آبان

روزهایی که باران می‌بارد مردم ته دلشان لبخند می‌زنند. اما روزهایی که آسمان ابری است ولی خبری از قطره‌ای آب نیست، غم پهنه دل را فرا می‌گیرد. آن روزها همه روی سرشان را با یک چیزی می‌پوشانند - گر چه اشتباه می‌کنند - و می‌دوند تا به یک سقفی برسند. ولی این روزها خستگی و سنگینی در راه رفتن همه خود را نشان می‌دهد و به دنبال سقفی می‌گردند تا با نور لامپ‌های مهتابی، تاریکی ابرها را جبران کنند و به فراموشی بگذارند. روزهایی که صدای غرش رعد و درخشش برق می‌آید همه به وجد می‌آیند و در عمق عظمت این صدا و نور فرو می‌روند. ولی روزهایی که ابرها اخم می‌کنند، انتشار صداها کم‌تر و گرفته‌تر به نظر می‌رسد. باران دل را می‌رویاند. ولی آن یکی ریشه دل را می‌خزاند. باران مرده زنده می‌کند.

+ پس ببار به اذن خدا ای رحمت خدا

۱۳آبان

خیلی وقت است به گوشتِ قرمز حساس هستم و به شدت از آن پرهیز می‌کنم.

ولی تازه متوجه شده‌ام که ده سانت گوشتِ قرمز چه نقش عظیم و ترسناکی در سرنوشت انسان دارد. ولی انسان حتی با زبان بی‌مهارش نیز می‌خواهد سرنوشتش را به تباهی بکشاند.